مقدمه
همه ما با کلمه “زامبی” آشنا هستیم و همه ما حداقل یک فیلم با موضوع آخرالزمان و زامبیها دیدهایم. از سری فیلمهای Resident Evil گرفته که بر اساس بازیهای ویدئویی با همین نام بودند و داستان آنها بیشتر در مورد ویروسی بود که انسانها را به مرض انقراض رساند و شرکتی که آن ویروس را برای کنترل انسانیت و درآمدزدایی ساخت, تا سریال The Walking Dead که بیشتر درباره گروهی از انسانها بود که فقط قصد زنده ماندن داشتند. در سینما و دیگر صنایع سرگرمی مثل گیم و حتی موزیک (اون آهنگ مایکل جکسون رو یادتونه؟) به اندازه کافی داستان مربوط به زامبیها وجود دارد. بعضی از آنها خوب و اکثر آنها تکراری هستند. مشکل داستانهای زامبی محور این است که بعد از دیدن و خواندن و بازی کردن و به طور کلی, تجربه کردن آنها, ترس و جذابیت آنها تمام میشود. فکر میکنم ایده ژانر زامبی دیگر به پایان خود رسیده و داستان جذاب دیگری در مورد آن نمیتوان ساخت. ولی در میان این تعداد فیلم زامبی محور, چند اثر وجود دارد که هنوز هم توان ترساندن و میخکوب کردن ما را دارند. یکی از این فیلمها, محصول سال 2002 و به کارگردانی دنی بویل بوده و اسمش “28 روز بعد” یا 28 Days Later است. امروز میخواهیم چندی درباره این فیلم حرف بزنیم و باهم چند چیز جدید یاد بگیریم. با ما همراه باشید.
نگاهی به تاریخچه
همانطور که اشاره شد, فیلم 28Days Later ساخته سال 2002 است. اوایل قرن 21 هنوز ژانر زامبی به وضعیت کنونی خود نرسیده بود. مردم در آن زمان از مفهوم زامبی ترس داشتند و کانسپت این ژانر هنوز برایشان لوس نشده بود. از همین جهت و به علت فیلمسازی خوب دنی بویل, فیلم 28 Days Later به یکی از بهترین فیلمهای ژانر وحشت تبدیل شد.
این فیلم با بازی کیلین مورفی, نائومی هریس و برندن گلیسن و نویسندگی الکس گارلند, در یکم نوامبر سال 2002 در ایرلند و انگلستان منتشر شد. کارگردان فیلم , دنی بویل, برای اینکه حس وحشت و نگرانی و ناآشنایی را به بینندگان تلقین کند, از بازیگرانی استفاده کرد که در آن زمان چندان مشهور و معروف نبودند. کیلیان مورفی قبل از بازی در فیلم 28 Days Later فقط در چند فیلم مستقل بازی کرده بود و کسی هنوز او را به عنوان Scarecrow در فیلم بتمن یا توماس شلبی نمیشناخت. در اقدامی دیگر, کارگردان از دوربین دیجیتال Canon XL1 برای فیلمبرداری استفاده کرد. کیفیت این دوربین به شدت کمتر از دیگر دوربینهایی است که در فیلمهای معروف استفاده میشوند. تصمیمات او به ترسناکتر شدن اتمسفر فیلم کمک بسیاری کرند. چون دیدن یک زامبی در حال دویدن به سمت یک بازیگر ناشناس با کیفیت دوربین نوکیا خیلی ترسناکتر از تماشای یک فیلم با کیفیت فول اچ دی با بازیگری ویل اسمیث است که در آن آقای اسمیث سیکس پک دار به راحتی از پس چندین زامبی کامپیوتری برمیاید (تو فیلم I Am Legend زامبیها از طریق جلوههای ویژه ساخته شدن).
اگر فکر میکنید که دیگر از زامبیها ترسی ندارید و این ژانر برایتان لوس شده, حتما فیلم28Days Later را ببینید.
داستان فیلم Twenty-Eight Days Later
داستان فیلم با بیدار شدن جیم (با بازی کیلین مورفی) در یک بیمارستان متروکه شروع میشود (یه سکانسی هم قبلش بود درباره ریشه ویروس RAGE که از طریق انتقال خون آدمارو تبدیل به زامبی میکنه, ولی مهم نیست). او یک پیک موتوری (یا شایدم دوچرخه چون تو فیلم میگه bicycle courier) است که 28 روز پیش به علت تصادفی که داشته در بیمارستان بستری میشود و بعد از بیداری, میبیند که کسی در آن بیمارستان نیست و از این حقیقت بسیار شوکه میشود. او با بدن ناتوان خود از بیمارستان خارج میشود و به مرکز شهر لندن رفته و هیچ انسانی را پیدا نمیکند. او فریاد میزند ولی کسی صدای او را نمیشنود. موردی که خیلی برای من و شاید شما عجیب باشد این است که “کارگردان و فیلمبردار چطوری شهر بزرگی مثل لندن را برای فیلمبرداری خود تخلیه کردند؟”. در حقیقت, دستاندرکاران فیلم فقط در ساعات خاصی که شهر خلوت بود توانستند فیلمبرداری را شروع کنند و مکانهایی که همیشه شلوغ بود را بازسازی کردند. این سکانس را میتوانید در ادامه ببینید.
بعد از سکانس حیرتانگیزی که در آن جیم در شهر متروکه قدم میزند و با ناامیدی محض برای کمک فریاد میزند, جیم وارد یک کلیسا میشود. در آن جا جنازه چندین انسان رو هم انباشته را میبیند و بعد از صدا کردن آنها, چند نفرشان که آلوده به ویروس RAGE بودند بلند میشوند و یکی از آنها به جیم حمله میکند. بعد از فرار جیم, او با دو باز مانده با نامهای سلنا و مارک روبرو میشود که به کمک آنها, جیم از خطر زامبیها نجات پیدا میکند. آنها به جیم درباره وضعیت شهر و خطر موجود توضیح میدهند و با او همراه میشوند. داستان فیلم درباره روند تغییر شخصیت جیم و برخورد او با ایدهها و شخصیتهای مختلف در دنیای آخرالزمان است.
باید وی پی ان خود را روشن کنید !
کاراکترهای مهم فیلم Twenty-Eight Days Later
به نظر حقیر بنده, کاراکتری که مسیر پرمعنا و قشنگی را در یک فیلم طی میکند خیلی مهمتر از داستان خود فیلم است. در فیلم 28Days Later, دو کاراکتر اصلی یعنی جیم و سلنا هرکدام به نوبه خود تغییر میکنند:
- جیم بعد از فهمیدن درباره وضعیت شهر, تصمیم میگیرد به سراغ پدر و مادر خود برود. وقتی به خانه خود میرسد, میبیند که خانوادهاش بر روی تخت خود خوابیده و در آرامش ابدی به سر میبرند. بعد از گریه و زاری و روبرو شدن با ناتوانی خود در این دنیای ترسناک, او به این نتیجه میرسد که به یک شخصیت قویتر از خود نیاز دارد تا از او مراقبت کند. او اول به سلنا تکیه میکند که شخصیت سرسختی دارد و به آدماها نیازی ندارد. در طول فیلم, جیم با شخص دیگری به نام فرنک آشنا میشود که حتی او را به اشتباهی “پدر” صدا میکند و بعد از او, با یک سرهنگ نظامی دیدار میکند که به جیم قول محافظت میدهد. ولی بعد از فهمیدن نقشه شوم سرهنگ, جیم برای محافظت از سلنا تبدیل به یک شخص قدرتمند میشود که حاظر است برای محافظت از خود و کسانی که دوست دارد خون بریزد. در آخر فیلم, جیم به یک شخص امیدوار به آینده و قدرتمند در مقابله با این دنیای ترسناک تبدیل میشود.
- سلنا شخصی است که با کسی گرم نمیگیرد و تنها هدف او زنده ماندن است. او لحظهای دریق نمیکند که دوستان خود را که “شاید” به ویروس مبتلا شدهاند را بکشد (مارک بدبخت…). او در طول فیلم در برابر عقیده جیم که “زندگی بیشتر از فقط زنده ماندن است” مقاومت میکند ولی وقتی با فرنک و دخترش آشنا میشود, ایده او در رابطه با زندگی تغییر میکند. جیم به او یاد میدهد که علارغم وضعیت کنونی جامعه و تمام ترس و وحشتی که آدمها با آنها مواجه شدند, هنوز هم زندگی ارزش خود را دارد اگر با آدمهای خوب آن را سپری کنیم.
در آخر…
حتما این فیلم را ببینید. از نظر زبانی شاید میزانی با لهجه انگلیسی و ایرلندی بیشتر آشنا شوید و از نظر محتوایی, شاید از یک فیلم به این خوبی لذت زیادی ببرید.
عالی بود ممنون خسته نباشید
سلام. ممنون از اینکه از سایت ما دیدن کردید.